یه روز ؛
 یه پیرمرد نامه ای به پسرش که زندان بود نوشت ...  

       پسرم ؛ امسال نمیتونم زمینم رو شخم بزنم !   
      چون تو نیستی ! و من هم توانش رو ندارم !!   

      پسر ؛ در جواب نامه پدرش نوشت :   
     پدر ؛ حتی فکر شخم زدن زمین را هم نکن !  

       چون من پولهایی که دزدیم را آنجا دفن کردم !!   
      پلیس ها ؛ که نامه پسر رو خونده بود ؛ تمام زمین را کندند !!! 

        اما چیزی پیدا نکردند ...       
  پسر ؛ نامه دیگری برای پدرش نوشت و گفت :   

      پدر ؛ این تنها کاری بود که توانستم برایت انجام دهم ....    
     زمینت آماده است ... 


برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:نامه+پیر+مرد+به+پسرش, | | نویسنده : محمدصادق عباسی |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • سیالک